يكشنبه ۲۹ آذر ۹۴
همیشه میخ رو چکش زدیم ، برعکس همه به جاهای بد مُشت زدیم
خیلی دوره پشت سریم ..
تا اومدیم یاد بگیریم شدیم کارتکس و انگشت زدیم
نمیشه به هم فُش ندیم ..
تو من یه گرگ بزرگ شد ، یه پروفسور مُرد ، یه گل تو صبح تُق شد
تو شهر هم گنده پُر شد ، هرکی اومد زد و کَشت و برد خورد
سرنوشت بچه هامون ، تند و تند تند تو عُقده گم شد
دیدی آخر چطور شد .. دیدی آدم چه گرگ شد